سورناسورنا، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

فرشته عاشقی، پسرم سورنا

جلسه دهم کلاس موسیقی

چون این هفته کلا پیش مامانی و بابایی بودی قرار شد بابا مسعود زودتر بیاد و با هم برید کلاس. من لباساتو شب پیش آماده کردم و یک دور تمریناتو انجام دادیم وقتی داشتم باهات تمرین میکردی طبق معمول انقدر غر زدی و گفتی خستم که بابایی گفته اشکال نداره الان جمعش کنید من باهاش فردا تمرین میکنم. واسه اینکه بابایی بتونه باهات تمرین کنه یه دور با بابایی تمرین کردیم و بابایی هم سریع یاد گرفتو کلی حرص خوردی که بابایی زود یادگرفته بود و خوب بلز میزد. بعدم تا میخواست بزنه یا مضرابارو ازش میگرفتی و یا میگفتی نه داری اشتباه میزنی. خلاصه اون شب به خیر گذشت و فردا صبح هم با بابایی خوب تمرین کرده بودی و بعد هم رفته بودی کلاس. از کلاس که اومدی هر چی پرسی...
28 مهر 1400

جلسه نهم کلاس موسیقی

بعد از دو هفته تعطیلی امروز کلاس موسیقی باز بود اما چون غزل آخر دو هفته دیگه یک کار مهم داشت و حفظ سلامتش برامون مهم بود ترجیح دادیم امروز کلاس نداری خونه بمونید. البته چون دو هفته کلاس تعطیل بود همون موراد قبلی رو باهم مرور کرده بودید و عصری که اومدی خونه خیلی قشنگ چیزایی که یاد گرفته بودی زدی و منم فیلم گرفتم و برای ارغوان جون فرستادم و ایشون هم خیلی خوشحال شد و ازت تشکر کرد که انقدر با دقت تمرینتو انجام دادی. ان شالله هرچه زودتر این روزای کرونایی تموم بشه و با خیال راحت بتونیم از خونه بزنیم بیرون برای هرچیز کلی دغدغه و نگرانی نداشته باشیم.
12 مهر 1400
1