جلسه دهم کلاس موسیقی
چون این هفته کلا پیش مامانی و بابایی بودی قرار شد بابا مسعود زودتر بیاد و با هم برید کلاس. من لباساتو شب پیش آماده کردم و یک دور تمریناتو انجام دادیم وقتی داشتم باهات تمرین میکردی طبق معمول انقدر غر زدی و گفتی خستم که بابایی گفته اشکال نداره الان جمعش کنید من باهاش فردا تمرین میکنم. واسه اینکه بابایی بتونه باهات تمرین کنه یه دور با بابایی تمرین کردیم و بابایی هم سریع یاد گرفتو کلی حرص خوردی که بابایی زود یادگرفته بود و خوب بلز میزد. بعدم تا میخواست بزنه یا مضرابارو ازش میگرفتی و یا میگفتی نه داری اشتباه میزنی. خلاصه اون شب به خیر گذشت و فردا صبح هم با بابایی خوب تمرین کرده بودی و بعد هم رفته بودی کلاس. از کلاس که اومدی هر چی پرسی...